معرفت حضرت دوست

مثنوی می روم بی وفقه ، پیدایت کنم

یوسف جلالی
معرفت حضرت دوست

مثنوی می روم بی وفقه ، پیدایت کنم

می روم بی وقفه ، پیدایت کنم 

در اَلستِ قصه هام ، جایت کنم 

 

می روم پیدا کنم ، آن نیمه را

شمس تا ، آتش زند ، این هیمه را

 

رفتگان ، آخر رسیدند ، راه را 

بر زمین آخر کشیدند ، ماه را

 

همتی باید ، ز عشق ، آتش چشید

غیرتی باید ، به یار ، خطی کشید 

 

شرحِ این حالم ، بدان ! آسان نیست

حیرتِ این قصه ، آن دوران نیست

 

خامِ خامیم تا ابد ، در عشق ما

کِی به کامیم ؟ تا ابد ، بر عشق ما ؟

 

سو سویی می زند ، از دور عشق 

ردِ بویی می زند ، از دور عشق

 

راهِ دور ، از دوریِ ، اعمالِ ماست

عطرِ کم از نقصِ در آمالِ ماست

 

دل تو پاک دار ، تا چو یوسُف بگذری

گر چه در زندان ، آخرش سبقت بَری

 

 


برچسب‌ها: مثنوی یوسف

تاريخ : دوشنبه نهم اسفند ۱۴۰۰ | 22:28 | نویسنده : یوسف جلالی |
.: Weblog Themes By Slide Skin:.