معرفت حضرت دوست

شعر به غم انگیز ترین لحظه ی پاییز قسم

یوسف جلالی
معرفت حضرت دوست

شعر به غم انگیز ترین لحظه ی پاییز قسم

به غم انگیز ترین لحظه ی پاییز قسم

که نشد با غم عشقت به توافق برسم

 

دل یک شهر به چشمان قشنگ تو خوش است

من در این شهر درندشت چه بی یار و کسم

 

جرم من عشق تو و حکم دل تو ابد است

همه ی عمر اسیر دل تنگ قفسم

 

این قفس کاش دوتا پنجره ی آبی داشت

تا لب پنجره از بغض نگیرد نفسم

 

آه از لحظه ی دلگیر غروب و غم تو

کاش باران بزند بر من و احوال گَسَم

 

غم و دلتنگی و پاییز و خیابان و غروب

من برای غم ویرانی یک شهر بَسَم

 

در شب قحطی چشمان تو مهتاب ندید

که به چشم تو حریصم، پر شور و هوسم

 

“به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد“

به غم انگیز ترین لحظه ی پاییز قسم 

 

#فرهاد_شریفی

#فقط_شعر_و_غزل 

شما هم به جمع بیش از ۵۰۰۰ هوادار شعرِ عضوِ این کانال بپیوندید... 👇👇👇

@faghatsheroghazal


برچسب‌ها: فرهاد شریفی

تاريخ : دوشنبه پانزدهم آذر ۱۴۰۰ | 6:28 | نویسنده : یوسف جلالی |
.: Weblog Themes By Slide Skin:.