معرفت حضرت دوست

مثنوی دلم با دوست دلخواه جنون است

یوسف جلالی
معرفت حضرت دوست

مثنوی دلم با دوست دلخواه جنون است

@avaye_marft

🍂

بسوزانم ز عشق تو

خیال هر دو عالم را

 

#حضرت__مولانــــا

************

 

اگر یابم ، رموزِ این عدم را 

بپرسم سرِّ تقدیر قلم را 

 

بپرسم ، زین همه آشفتگی ها

حدیث هجر و آن ناپختگی ها

 

حدیثِ عشق ، حدیث درد ، غمِ یار

بپرسم ، عشقِ آن نادیده ، دیدار 

 

بپرسم در عطش ، کارِ سراب را

زلال آبی اگر ، پس چیست حباب را ؟

 

یکی عشق می تند ، یارش هوس جو

یکی در بازی و یارش، پری خو

 

یکی احساس او رنگِ خدایی

ولی یارش پُر است ، از پُر هوایی

 

یکی با شعر حافظ ، گریه دارد

یکی در فکر ، کین چند مایه دارد ؟

 

یکی در مثنوی ، می سوزد نِی وار

یکی فکرش پُر از جنس و انبار 

 

دلم بی دوست ، بیابان است ، بیابان

دلم در دوست ، حیات دارد ز باران

 

دلم با دوست ، دلخواهِ جنون است

دلم از اوست ، همراهِ جنون است

 

گره افتاده از عشقت ، به جانم

ندارم چاره ات ، روح و روانم

 

سوایِ عشق ، بویِ نور داری 

عجب عشقی ، ز راهِ دور داری

 

پُر از تابم ، پُر از دل مایه ی تو

چنانم با تو گو ، همسایه ی تو

 

منِ شیدا ، به سودا خو دارم 

منِ سودا ، هوای او دارم 

 

خیالِ خامِ ما ، حاصل چه دارد ؟

بگو در جامِ ما ، دلبر چه بارد ؟

 

 

 


برچسب‌ها: مثنوی یوسف

تاريخ : سه شنبه بیستم مهر ۱۴۰۰ | 19:59 | نویسنده : یوسف جلالی |
.: Weblog Themes By Slide Skin:.