معرفت حضرت دوست

غزل     کسی تنهاست ؟ اگر عشق باشد ؟

یوسف جلالی
معرفت حضرت دوست

غزل     کسی تنهاست ؟ اگر عشق باشد ؟

کسی تنهاست ؟ اگر عشق باشد ؟

غمی بر پاست ؟ اگر عشق باشد؟

پشت آن پنجره ، یک سایه گریست

دلی آنجاست ، اگر عشق باشد

عابر دیوانه ای هم ، پنجره را گم کرده

کارِ لیلاست ، اگر عشق باشد

آن سفر کرده ، محال بر گردد

دلش اینجاست ، اگر عشق باشد

نوبتِ ما نشد ، خرمن بوس برچینیم

قسمتِ ماست ... اگر عشق باشد

دردِ دل ها شدُ و آینه تنها گریست

مثلِ ماهاست ، اگر عشق باشد

نرم نرمک زده باران ، دلِ روستا را

شوقی برخاست ، اگر عشق باشد

گفت : " با شعر ، کسی راه نبُرد

قصه پیداست ... اگر عشق باشد "

" یوسف "


برچسب‌ها: یوسف

تاريخ : یکشنبه بیست و هفتم مهر ۱۴۰۴ | 2:2 | نویسنده : یوسف جلالی |
.: Weblog Themes By Slide Skin:.