معرفت حضرت دوست

حالا این حرف‌ها را شعر فرض کن

یوسف جلالی
معرفت حضرت دوست

حالا این حرف‌ها را شعر فرض کن

+وسط تمرین کردن درس‌هایی
از هانون یادم افتاد شعری بنویسم.
تمرین که تمام شد شعر از ذهنم گریخته بود.
مثل خواب خوشمزه‌ای که
بعد بیدار شدن به یادش نمی‌آوری.
مضمونش این بود که:
من به خاطرت تن به کارهایِ سخت می‌دهم
حتی اگر نتوانم.
به خاطرت روبیک، سودوکو،
ریاضی و هزار معمای لاینحل را یاد می‌گیرم
نت‌ها را حفظ می‌کنم،
انگشت‌هایِ ضعیفم را
محکم‌تر «رویِ ساز» می‌شکنم

خاطرت بزرگ و عزیز و مهم است
حالا این حرف‌ها را شعر فرض کن.


••┈┈┈❥ ♥️ ❥┈┈┈••
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌•
@KalameJan
••┈┈┈❥ ♥️ ❥┈┈┈••


برچسب‌ها: عاشقانه

تاريخ : جمعه سی و یکم مرداد ۱۴۰۴ | 16:33 | نویسنده : یوسف جلالی |
.: Weblog Themes By Slide Skin:.