من از نسل شقایق های دل سوخته ام
که چشم به بارشِ مِهرِ تو دوخته ام
به دنبال فالِ غزل های کوچه ی حافظم
که آبرو را ، در این معرکه فروخته ام
پرسید : کِی به التهاب عشق رسیده ای
گفتم : با طلوعِ صورتِ تو افروخته ام
ای که از چشم ما گریختهای تا خیال ما
با خود گفتم ؛ جز درد چه اندوخته ام ؟
این رسم از تو بود ؟ سوخته رها کنی !!!
اما ... من چُنین رسم نیاموخته ام
" یوسف "
برچسبها: یوسف
تاريخ : سه شنبه دهم تیر ۱۴۰۴ | 0:4 | نویسنده : یوسف جلالی |