معرفت حضرت دوست

روی دستم لمسِ زخمِ خار باش..امّا بمان..

یوسف جلالی
معرفت حضرت دوست

روی دستم لمسِ زخمِ خار باش..امّا بمان..

از مـن و قـلبم بـیا بـیزار بـاش..امّا بمان..
در کـنـارم، از سـرِ اجـبار بـاش..امّا بمان..

وقتِ دلـتنگی پناهِ شانه‌هایت می‌شوم..
روبه‌رویم سایه‌ی دیـوار باش..امّا بمان..

در مــیانِ چــشم‌هـای انـتظـارم،، عـلتِ..
اشـکـباران‌های پرتـکرار بـاش..امّا بمان..

مثل گل میچینم‌و،می‌بویم‌و،می‌بـوسمت..
روی دستم لمسِ زخمِ خار باش..امّا بمان..

بی‌توناکوک‌است نبضِ‌جانِ بی‌جانم بـیا..
نـغمه‌ی غـمگین‌ِ سازِ تــار باش..امّا بمان..

شـهر ویـران از بـلای روزگـارانم، تو هم..
بـر سـرِ ویـرانی‌ام،، آوار بـاش..امّا بمان..

گرچه کاری از دل و دستت نمی‌آید ولی..
شـاهدِ حالِ خـراب و زار باش..امّا بمان..

اتـفاقی رُخ بده‌،، مثل تـولد یا که مــرگ..
سهمم از دنیا همین یکبار باش..امّا بمان..


#نگار‌‌_حسینی🌱
#غزل

🌞🌞


برچسب‌ها: نگار حسینی

تاريخ : دوشنبه بیست و پنجم فروردین ۱۴۰۴ | 20:11 | نویسنده : یوسف جلالی |
.: Weblog Themes By Slide Skin:.