@molanatarighat
«در آن ایام، به طلّابِ مدارس، از هیچ ممرّ و به هیچ عنوان، حقوق رسمی داده نمیشد. موقوفات مدارس را نیز مستأکله برده و خورده بودند. طلّابی که وسیلۀ معاشی نداشتند، در نهایت مضیقه و عسرت و با فقر و تهیدستی به سر میبردند. من نیز، که از میراث مادیِ پدر چیزی نداشتم، از آن (فقر) برکنار نبودم. تنها وسیلۀ معیشت من کتابت بود که در مقابل هر هزار بیت، یک تومان میگرفتم. پیش از این گفتم که من معلّم خطی داشتم به نام ملا محمدتقی که قرآن به خطّ او زیاد چاپ شده و من در نزد او مشق میکردم. او مرد بسیار کمرویِ عفیفی بود و به هر هزار بیت، سه تومان تا پنج تومان میگرفت، و گاه بعضی افراد مزاحم کارهایی با اجرت اندک بر او تحمیل میکردند. من از او خواستم که این نوع کارهای کممزد را به من بدهد و او پذیرفت و خوشحال هم شد. و این برای من هم درس بود، هم ممرّ معاش.»
استاد جلالالدین همایی،
«زندگینامه»، به تنظیم و تدوین محمد خوانساری، در: همایینامه، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ۱۳۸۶ (بازنشر)، صص. ۲۷-۲۶.
برچسبها: اجتماعی