معرفت حضرت دوست

دلم میرفت و آنجا گیر میکرد

یوسف جلالی
معرفت حضرت دوست

دلم میرفت و آنجا گیر میکرد

توی یک شعر نوشتم که نرو میمیرم
خواندش و خنده کنان گفت: الهی چه قشنگ

- ‌حمیدرضا گلشن
اشعارکوتاه🌱

@textimix♡

سرانگشتش
گره میزد به گیسو
دلم میرفت و آنجا گیر میکرد...

- ‌هوشنگ ابتهاج
اشعارکوتاه🌱

@textimix♡


برچسب‌ها: هوشنگ ابتهاج

تاريخ : پنجشنبه بیستم دی ۱۴۰۳ | 12:52 | نویسنده : یوسف جلالی |
.: Weblog Themes By Slide Skin:.