غبار گرفته ام ، عشق ببار ! یادم کن
شعار گرفته ام ، مِهر بیار ! یادم کن
غبار گرفته ام ، بسان همان آینه ی انباری
چون ریزش باران بهار ، یادم کن
به چله های نشسته من هم ، نگاهی ای دوست
گاهی به دامنم ، سری بگذار ، یادم کن
یادش بخیر ، قرار های نیامده ی تو را
من گاهی می روم سر قرار ، یادم کن
پاییز تویی که برگ و بار مرا گرفته ای !
گاهی ، پایی به این کوچه بگذار ، یادم کن
من رنگ دارم از تو هنوز ، ببین در غزل
این ها از عشق ، از توست آثار ، یادم کن
قربان روی ندیده ی تو ! بوسه نمی خواهم
ما قانعیم، به همین مقدار ، یادم کن
قاصدی که دوش فرستاده ام ، رسیده ؟
همان که دوشینه زدت پندار ، یادم کن
از تو ! از عشق ، از سایه ، خسته نمی شوم
ما راست ، همین ها در بازار ، یادم کن
گفتم فقط بدانی که تُُُُ فقط " قرار " می گیری
خوشم از این حالتِ " گرفتار " یادم کن
" یوسف "