معرفت حضرت دوست

کنج آغوش تو گیتار به رقص آمده است

یوسف جلالی
معرفت حضرت دوست

کنج آغوش تو گیتار به رقص آمده است

کنج آغوش تو گیتار به رقص آمده است
کلبه ی ساکتم انگار به رقص آمده است

می‌خورد بوسه ی باران به لب پنجره ام
ناودان در شب دیدار به رقص آمده است

با قدم های خوش آهنگ تو از اوّل شب
"سبزه میدان" سرِ بازار به رقص آمده است

لطف کن اینهمه آویشن و بابونه نخر
دیدم از بوی تو عطّار به رقص آمده است

عطری از دامن گلدار تو پیچیده به شهر
که ته ی باغ، سپیدار به رقص آمده است

باز از خنده ی تو شیخ شکایت دارد
مسجدش با در و ديوار به رقص آمده است

ساعت مرگ کنارت به عقب افتاده!
زندگی با تب تکرار به رقص آمده است

الکل چشم تو گیرایی خاصی دارد
مست شد واژه و خودکار به رقص آمده است

#محمد_علی_نیکومنش🌻🌻🌸🌸🌺🌺🌷🌷💐💐🌼🌼☘️☘️🍀🍀🌹🌹🌻🌻💐☀️با احترام دعوتید به میهمانی غزل و هنر در کانال هنری و ادبی سماع قلم☀️💐 https://t.me/sameqalam
👆👆


برچسب‌ها: محمد علی نیکومنش

تاريخ : سه شنبه بیستم آذر ۱۴۰۳ | 14:1 | نویسنده : یوسف جلالی |
.: Weblog Themes By Slide Skin:.