معرفت حضرت دوست

در بسته شد آنگونه که انگار دری نیست

یوسف جلالی
معرفت حضرت دوست

در بسته شد آنگونه که انگار دری نیست

من گم شده ام ؛ هرچه بگردی خبری نیست
جز این دو سه تا شعر که گفتم اثری نیست

یک بار نشستم به تو چیزی بنویسم
دیدم به عزیزان گله کردن هنری نیست

دلگیرم از این شهرِ پس از من که هوایش
آنگونه که در شأن تو باشد بپری ، نیست

ای کاش کسی باشد و کابوس که دیدی
در گوش تو آرام بگوید : خبری نیست

هر جا نکنی باز سرِ درد دلت را
چون دامن تر هست ولی چشمِ تری نیست

ای کاش که می گفت نگاه تو ، بمانم
این لحظه که حرفت سند معتبری نیست

دل خوش نکنم پشت وداع تو سلامی ست
یا پشت خداحافظی من سفری نیست

من چند قدم رفتم و برگشتم و دیدم
در بسته شد آنگونه که انگار دری نیست ...


#مهدی_فرجی


برچسب‌ها: مهدی فرجی

تاريخ : پنجشنبه بیست و چهارم آبان ۱۴۰۳ | 18:32 | نویسنده : یوسف جلالی |
.: Weblog Themes By Slide Skin:.