معرفت حضرت دوست

دنیا به ما که روی خوشش را نشان نداد

یوسف جلالی
معرفت حضرت دوست

دنیا به ما که روی خوشش را نشان نداد

عمرم به سر رسید و خودش رانشان نداد
گفتم کمی امان بده اما امان نداد

عشق آمد و به سادگی از ما گذشت و رفت
دستی برای دلخوشی ما تکان نداد

بر کام باز مانده ی رندان تشنه لب
دستان مرگ جز قدحی شوکران نداد

آن کس که کوه غم به دل عاشقان گذاشت
ماندم چرا اجازه ی آتشفشان نداد؟

با ما چه کرد عشق؟ که صد بار قلبمان
تا پای مرگ رفت ولی باز جان نداد

پرپر زدیم در همه ی عمر در قفس
دستی به بال خسته ی ما آسمان نداد

ما می رویم بلکه شما شادمان شوید
دنیا به ما که روی خوشش را نشان نداد


🍃محمد روزگار 🍃


🍃شبگردم 🍃


برچسب‌ها: محمد روزگار

تاريخ : دوشنبه بیست و یکم آبان ۱۴۰۳ | 19:15 | نویسنده : یوسف جلالی |
.: Weblog Themes By Slide Skin:.