پس از عمری به باطل سر نهادن در پیات، ای عشق!
کجا پیدات خواهم کرد؟ پیش که؟ کیات؟ ای عشق!
در این «گلپوچ» طولانی، گلی رو کن، فقط یک بار
پس از صد مشت پوچِ خالیِ پیدرپیات، ای عشق!
گماندرگم، چه راهی تو که پایانت رسیدن نیست؟
به منزل، گرچه بیش از هر رهی، کردم طیات، ای عشق!
دل من برّهی گمگشتهات بود و دمی نشنید
نشانیهای چوپانی ز بانگ هیهیات، ای عشق؟
مگر تقویم تو، ای بیبهشت! اردیبهشتش نیست؟
که سهم از دوزخم کردی حوالت، با دیات، ای عشق!
بهجز افسانهی «نه» از گلوی تو نزد بیرون
دمیدم هرچه افسونهای «آری» در نیات، ای عشق!
اگر موعود من با توست، هر بار از چه میبینم
تو را، اما نمیبینم به همراه ویات، ای عشق!
به شوق بادهای نوشین از آن، یک بارِ دیگر هم
زدم، کاری نبود این بار هم اما میات، ای عشق!
حسین_منزوی🌻🌻🌸🌸🌺🌺🌷🌷💐💐🌼🌼☘️☘️🍀🍀🌹🌹🌻🌻💐☀️با احترام دعوتید به میهمانی غزل و هنر در کانال هنری و ادبی سماع قلم☀️💐 https://t.me/sameqalam
👆👆
برچسبها: حسین منزوی