🎙فریدون فرح اندوز
در عالم کودکی به مادرم قول دادم که
تا همیشه هیچ کس را
بیشتر از او دوست نداشته باشم ،
مادرم مرا بوسید و گفت :
نمی توانی عزیزم !
گفتم می توانم،
من تو را از پدرم و خواهر و برادرم
بیشتر دوست دارم.
مادر گفت یکی می آید که نمی توانی
مرا بیشتر از او دوست داشته باشی
نوجوان که شدم دوستی عزیز داشتم ،
ولی خوب که فکر می کردم
مادرم را بیشتر دوست داشتم.
معلمی داشتم که شیفته اش بودم
ولی نه به اندازه مادرم
بزرگتر که شدم عاشق شدم ،
خیال کردم نمی توانم به قول کودکی ام
عمل کنم ولی وقتی پیش خودم گفتم:
کدامیک را بیشتر دوست داری باز
در ته دلم این مادر بود که انتخاب شد.
سالها گذشت و یکی آمد
یکی که تمام جان من بود.
همانروز مادرم با شادمانی خندید و گفت:
دیدی نتوانستی.
من هرچه فکر کردم او را از مادرم و
از تمام دنیا بیشتر می خواستم.
او با آمدنش سلطان قلب من شده بود.
من نمی خواستم و نمی توانستم
به قول دوران کودکیم عمل کنم
آخر من خودم مادر شده بودم.
••┈┈┈❥ ♥️ ❥┈┈┈••
• @KalameJan •
••┈┈┈❥ ♥️ ❥┈┈┈••
برچسبها: مادر



