آوردهاند که ...
طاووس عارفان، بایزید بسطامی، یک شب در خلوت خانهی مکاشفات، کمند شوق را بر کنگرهی کبریای او در انداخت و آتش عشق را در نهاد خود برافروخت و زبان را از عجز و درماندگی بگشاد و گفت:
«بار خدایا، تا کی در آتش هجران تو سوزم؟
کی مرا شربت وصال دهی؟»
به سِرَش ندا آمد که بایزید،
هنوز تویی ِ تو همراه توست.
اگر خواهی که به ما رسی،
خود را بر در بگذار و درای .
@Molana79
برچسبها: بایزید بسطامی
تاريخ : چهارشنبه ششم اردیبهشت ۱۴۰۲ | 8:49 | نویسنده : یوسف جلالی |



