
تا تو آتش می زنی ، می سوزمت
قطره بر دریایِ تو می دوزمت
جهدِ ما سودی ندارد جود دار
ماندنم بودی ندارد ، بود آر
تو بخواه تا من بر آرَم ، آرزوت
تو بخواه تا من در آیم ، رو به روت
تو بخواه از جانِ ما ، قربانی ات
تو بخواه از ما ، خطِ پیشانی ات
باز شد زخمِ دلم ، مَحرَم کجاست ؟
بهرِ این گم گشته دل ، همدم کجاست
سیبِ عشقت ، جوی اغیار می رود ؟
وای چه حالی ، جانِ بیمار می رود
چند باشم ؟ پشتِ شیشه انتظار
شعر گذارم ، رمز وار ، بهرِ نگار
برچسبها: مثنوی یوسف
تاريخ : یکشنبه هفتم شهریور ۱۴۰۰ | 16:29 | نویسنده : یوسف جلالی |



